اولین چیزی که متوجه آن می شوید ولادیمیر، اولین رمان بازیگوش و تحریک آمیز جولیا می جوناس، جلد است. ولادیمیر نامدار با نیم تنهاش در حالی که مانند فابیو روی پسزمینهای ناشناس دراز کشیده و سر بهطور مشخص از کادر بیرون زده، ظاهر میشود. در این کتاب پس از من تو، او قرار است هدف نگاه ما باشد.
در تمام طول این رمان رویایی، راوی در حال تماشای ولادیمیر است. در صفحات آغازین، او خواب او را تماشا می کند. او برای ما اعتراف میکند که «مشاهده موهای بازوی او که در آفتاب میسوزد، هق هق بر ستون فقراتم میفرستد». او را با غل و زنجیر به صندلی بسته است.
ولادیمیر در این رمان تا حدی به این دلیل عینیت می یابد که راوی که بی نام می ماند، نیست. او زنی در اواخر دهه ۵۰ زندگی خود، یک استاد محترم انگلیسی در دانشگاه هنرهای لیبرال نیوانگلند است که اگرچه رژیم سختگیرانه حفظ وزن و نظافت را رعایت می کند، اما این را طبیعی می داند که در میانسالی برای مردان نامرئی شده است. این اوست که دستور کار را در اینجا تعیین می کند و به ما می گوید که نگرانی هایش چیست.
چیزهایی که او آنها را تایید نمی کند به شدت مشخص می شوند. آنها شامل نگرانی شاگردانش در مورد اخلاق در هنر است که او آن را محتاطانه و ملال آور می داند. و انزجار گستردهای که اکنون نسبت به روابط بین استادان مرد مسنتر و دانشجویان دختر جوان آنها وجود دارد، که او آن را بههمینگونه مغرور و بیش از آن کودکانگاری زنان میداند.
راوی در این سؤال مغرضانه است. شوهرش که او نیز استاد است، اخیراً متهم به داشتن یک سری روابط با برخی از دانشجویان جوانش شد – همه آنها توافقی بودند، راوی به صورت دفاعی خاطرنشان می کند، و همه اینها قبل از اینکه سیاست های دانشگاه علیه چنین چیزهایی وجود داشته باشد. او به ما میگوید: «اما اکنون، زنان جوان ظاهراً تمام اختیار خود را در روابط عاشقانه از دست دادهاند.» طوماری در حال پخش است که خواستار حذف او از بخش می شود و راوی آن را شخصا می گیرد.
اما جریان ضعیفی از شک و تردید در تمسخر راویان جاری است. به نظر می رسد که او آشکارا، به طرز محسوسی از شوهرش خشمگین است، به گونه ای که با دفاع هوشمندانه و استادانه او از اقدامات او همخوانی ندارد. تنش حاصله، روایت را به جلو میبرد و به جوناس فضایی میدهد تا با یکی از بزرگترین پرسشهای لحظه پس از من هم بازی کند: رابطه بین اخلاق و هنر دقیقاً چیست و باید باشد؟
راوی با قاطعیت می گوید: «من معتقد بودم که هنر یک کار اخلاقی نیست. «حقیقت را فقط میتوان بیرون از مرزهای اخلاق یافت. هنر باید بر اساس شرایط خودش گرفته و رد شود.»
بالاخره آیا هنر در مورد میل نیست؟ آیا این در مورد تمایلات سرکوب شده، نیاز انسان به زیبایی، لذت گرایی، شکوه زیبایی شناختی نیست؟ آیا تحمیل اخلاق به آن ملاحظات خسته کننده و رک و پوست کنده نیست؟
اما راوی نیز شک دارد. “آیا اینها همه ساده انگاری هایی بودند که من بدون هیچ سوالی جذب کرده بودم؟” او تعجب می کند. اخیراً بیشتر و بیشتر در مورد آن احساس سردرگمی کردم.
راوی را به حرف او میپذیرد، ولادیمیر در بیشتر دوره های خود، سرسبز و شهوانی است. خواسته های راوی ها عمیق است و ما زمان زیادی را صرف کاوش در آنها می کنیم.
در هر صفحه، راوی هوس مارتینی (“کثیف و خیس، با مقدار زیادی آب زیتون و ورموت”) و غذا (“کلم پیچ سیاه تیره و آنچوی های طرح دار و یک آجر نوزده دلاری پارمزان و زیتون و کراکر دانه ای و یک عدد کراکر دانه دار و نتراشیده شده است.” از خمیر مایه گندم کامل و پنیر بز و سالامی و تمشک و یک تورته گاناش شکلاتی بدون آرد”). او احترام شاگردانش و عشق دخترش را می خواهد. او می خواهد از شوهرش که او را تحقیر کرده است انتقام بگیرد. و او به خصوص ولادیمیر را می خواهد.
ولادیمیر که تازه استخدام شده در بخش انگلیسی، یک رمان نویس تجربی است. او با هرکسی که ملاقات می کند به گونه ای لاس زدن می کند. او در طول مصاحبه شغلی خود به همه گفت که همسر زیبا و باهوشش که خاطره نویس است، چند ماه قبل تلاش کرده بود که جان خود را بگیرد. پس از اولین ملاقات خصوصی آنها، راوی متوجه می شود که هوس سیگارهایی را می یابد که ۲۰ سال قبل آن را ترک کرده است. ولادیمیر هم هدف تثبیت او می شود و هم ابزار انتقام گیری او از شوهرش.
غل و زنجیر صحنه آغازین ممکن است باعث شود فکر کنید همه اینها به جایی می رسد که به شدت وحشتناک است، اما جوناس نویسنده ای بسیار خنده دار و مبتکر است که نمی تواند کلیشه زن سرکوب شده را دنبال کند که به خونخواهی می پردازد. ولادیمیر به ارجاعات لازم استیون کینگ افراط می کند، اما این کتاب غنی و متراکم با اشارات است، و بدبختی از جالب ترین کاری که جوناس در اینجا با آن بازی می کند فاصله زیادی دارد. پیوندهایی به ربکا، که خبر می دهد ولادیمیرداستان هیجان انگیز و لولیتا، که عملاً همه چیز دیگر را نشان می دهد: کمدی تاریک، جهش های گاه به گاه به چیزی نزدیک به سوررئالیسم، شبکه ارجاعات و جهت گیری های نادرست. (نام کوچک ناباکوف، همانطور که راوی ما مطمئناً می داند، ولادیمیر بود.)
همه کنایهها با هم میچرخند و به شکلی تحریکآمیز حول و حول پرسشهای اصلی جوناس میچرخند: ما در مورد اخلاق و هنر چگونه فکر میکنیم، هنر در مورد اخلاق چگونه میاندیشد، چقدر باید اهمیت دهیم و چگونه باید اهمیت دهیم؟ اگر کتابی در مورد روابط عاشقانه ای است که بر اساس اختلافات گسترده در قدرت ایجاد شده است، آیا کتاب را تایید کننده آن رابطه می دانیم؟ چگونه تصمیم بگیریم؟ اگر کتاب را کنار بگذاریم، آیا فریب میخوریم تا فرهنگ تجاوز را تأیید کنیم، وقتی صحبت از قربانیان جنایات جنسی واقعی میشود، بیتفاوت، تندخو، بیرحمانه، بیرحمانه؟ و اگر آن را نکوهش کنیم، آیا در برخورد با هنر پیورتان، بیشعور، کودکانه و فاشیست هستیم؟
از زمانی که جنبش من هم در سال ۲۰۱۷ با سقوط هاروی واینستین در معرض دید عموم قرار گرفت، رمان پشت رمان سعی کرده است این سوالات را مورد بررسی قرار دهد، برخی از آنها با جزئیات (عدم تقارن) و برخی با شادی آموزشی (بیش از حد برای نام بردن). ولادیمیر در اردوی اول است. از تلههای بینظیری، سختگیری یا ارتدوکسی دوری میکند و به جای آن بازی، پرسش و بررسی را انتخاب میکند. و ایدههایی که آن را به نور میکشد، مدتها پس از خواندن خط پایانی و غمانگیز باقی خواهند ماند.
رژیم آنلاین دکتر روشن ضمیر https://rdiet.ir/ رژیم کتوژنیک دکتر روشن ضمیر